آنها قوی ترین نیستند. آنها زندگی ممتازی ندارند. آنها (لزوما) بیشترین خطرها را نمی کنند. به نظر می رسد برخی از افراد فقط دارای قدرت درونی - روده - هستند که طبق شرایط خود عمل کنند ، ترس خود را از بین می برند و آنچه را که به نظر آنها درست و درست است انجام می دهند.
چگونه آنها این کار را انجام می دهند؟ چه چیزی مردم را شجاع می کند؟ شجاعت به سادگی توانایی انجام آنچه می ترسید است. ما با آن متولد نشده ایم. ما نمی توانیم آن را در کلاس یاد بگیریم. حتی تا زمانی که مطلقا چاره ای نداریم ، گاهی حتی نمی دانیم که آن را داریم. شرکت تو خشم نمی توان اندازه گیری - اما می توان آن ساخته شده است. و تنها پیش شرط آن تعهد به زندگی است که با ترس از قضاوت یا تمسخر یا شکست محدود نمی شود. تعهدی برای ترساندن کلاً ترس ، بلکه یادگیری زندگی در کنار آن.
شجاعت کاملاً شخصی است. بله ، می تواند شامل اقدامات بزرگ و جسورانه ای باشد که باعث توجه جهانیان می شود. اما غالباً فقط مربوط به رشادت های مردمی است که در سنگرهای عاطفی فرو رفته اند ، بی سر و صدا با آسیب های شخصی خود - یا فقط استرس عادی زندگی - کنار می آیند.
- انتشار اولین پست وبلاگ خود
- صحبت کردن برای کسی که مورد آزار و اذیت قرار می گیرد.
- به والدین خود بگویید که شما تراجنسیتی هستید.
- شروع به دیدار مجدد بعد از اینکه به شدت توسط عشق سوخته شدید.
- ارائه سخنرانی در محل کار هنگام سخنرانی عمومی شما را وحشت زده می کند.
- ترک رابطه ای که باعث بدبختی شما شده است.
- تلاش برای زندگی معنی دار با بیماری مزمن یا درد.
- وقتی تمام هویت شما در کار گره خورده است ، بازنشسته شوید.
- شجاعت برای هر یک از ما معنای متفاوتی دارد. اما اگر به دنبال نخ اتصال دهنده هستید ، به چند نکته ساده برمی گردد.
در اینجا برداشت من از آن است.
4 موردی که مردم شجاع واقعاً مشترک دارند
1. هر کجا که باشند ، آنجا هستند.
"هرگز سر خود را خم نکنید. همیشه آن را بالا نگه دارید. جهان را مستقیم به چشمان خود نگاه کنید. »- هلن کلر
ترس و نگرانی افراد شجاع همانند دیگران است. آنها می فهمند که گذشته آنها به آنها کمک کرده است که اطلاعات خود را به دست بیاورند و آینده سهم خود را از درد و رنج خواهد برد. اما آنها اجازه نمی دهند حواس پرتی گذشته و آینده مانع از انجام کاری شود که می خواهند یا باید انجام دهند ، همین حالا. در عوض ، آنها خودشان را به زمان حال می رسانند و بیشتر زندگی خود را در آنجا انجام می دهند.
2. آنها می توانند ساحل را از دست بدهند.
"شجاعت بهایی است که زندگی برای اعطای صلح تحمیل می کند." - آملیا ارهارت
بدون شک عدم قطعیت شماره است. 1 علت اضطراب. وقتی نمی دانیم چه اتفاقی می افتد ، یا احساس عدم کنترل می کنیم ، اضطراب شعله ور می شود.
افراد شجاع نیازی به کنترل ندارند. آنها برای جامدادی زیر پاهای خود نیازی به زمین ندارند. آنها نیازی به اطمینان یا دانستن نتیجه هر چیزی قبل از اقدام ندارند.
ویلیام فاکنر ، داستان نویس ، گفت: "تا زمانی که شهامت فراموش کردن از ساحل را نداشته باشید ، نمی توانید برای افق های جدید شنا کنید." افراد شجاع می توانند ساحل - شبکه ایمنی خود را - در جستجوی آرزوهای خود فراموش کنند. آنها می دانند که وقتی می توانید کنترل خود را کنار بگذارید ، هیچ محدودیتی وجود ندارد: شما کاملاً زنده می شوید.
3. آنها توسط "Group Think" گیر نمی افتند.
"شجاعانه ترین عمل هنوز این است که خودتان فکر کنید. با صدای بلند. " - کانال کوکو
فکر گروهی در گروهی از افراد رخ می دهد که تمایل به سازگاری یا حفظ صلح منجر به تصمیمی ضعیف - یا ناکارآمد - شود.
بیشتر ما در برهه ای از زندگی در دام تفکر گروهی افتاده ایم: ما تصمیمات خود را بر اساس نظر عمومی گرفته ایم یا نمی خواهیم قایق را تکان دهیم. این رفتار طبیعی انسان است. اما اشکالی ندارد اگر - وقتی تأمل می کنیم - احساس ناخوشایندی داریم که کار اشتباهی را انجام داده ایم ، اجازه می دهیم خودمان را از آنچه واقعاً باور داشتیم تحت تأثیر قرار دهیم. و به ویژه اگر به کسی آسیب برساند که لیاقت آن را نداشته باشد ، اشکالی ندارد.
نگاه افراد شجاع برعکس نیست. آنها وقتی حرفی برای گفتن باید ساکت نمانند. آنها وقتی عقیده دیگری دارند در برابر انتخاب محبوب (یا یک رهبر مسلط) تعظیم نمی کنند. آنها برای خود موضع گیری می کنند ، آنچه را که به آن اعتقاد دارند و / یا کسانی که در حال مبارزه هستند.
4- آنها به دنیا اجازه می دهند ببیند که آنها واقعاً چه کسانی هستند.
"کسی که شجاع است آزاد است" - سنکا
افراد شجاع پشت ماسک ها - جسمی یا احساسی - پنهان نمی شوند. آنها از آسیب پذیری نمی ترسند ، نگهبانان را با افرادی که به آنها اعتماد دارند پایین بیاورند و طعنه های افرادی را که به آنها اعتماد ندارند ، به خطر بیندازند. آنها رویاهای خود را روی یخ نمی گذارند زیرا می ترسند که مورد چالش قرار بگیرند یا بخندند. آنها بر ترس خود غلبه می کنند تا همان چیزی باشند که باید باشند.
یک مشتری تراجنسیتی من سالها طول کشید تا به این مکان برود. او با هویت خود ، ناراحتی از بدن خود مقابله کرد ، به مردم خود گفت ، درمان هورمون ، جراحی ، افسردگی ، ناراحتی و ترس زیاد ، مرد شود. زندگی به طور ناگهانی برای او آسان نشده است. هنوز چند روز سخت وجود دارد. اما او به طور واقعی ، با شجاعت با آن روبرو می شود. همه می دانند که او اکنون واقعاً کیست. از همه مهمتر ، او هم چنین است.