سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نیوز نیک

هر هفته پست میزارم

یکی از شوخی های موردعلاقه ام که تا به حال شنیده ام توسط یک بیمار لاعلاج به من تحویل داده شده است. او می دانست که من به دنبال کار خدمت می کنم ، بنابراین می توانم به عنوان آشپز خانه بازنشستگی ترک کار کنم و به مدرسه برگردم.

وی گفت: "امروز به دنبال طبقه بندی ها بودم." "من چیزی را دیدم که برای شما مناسب خواهد بود. دستمزد عالی نیست ، اما نکات بسیار زیاد است! "

"اوه بله ، هنک؟ چه شغلی؟"

"فیل های ختنه شده در باغ وحش دنور!" هنک گفت ، تا زمانی که سرفه هکری او دوباره برطرف شود ، اقدام به قلقلک می کند. بعد از تناسب اندام ، همسرش او را به دلیل خجالت مورد تنبیه قرار داد و استراحت نیم ساعته ناهار من تمام شد.

هنک ظرف یک ماه به دلیل سرطان ریه مرده است. او یکی از افرادی بود که من در زمان کار در یک خانه بازنشستگی با آنها آشنا شدم (و آنها را از دست دادم).

نزدیک بودن به مرگ ، از بسیاری جهات ، به من یاد داد که زندگی کنم. من پس از فارغ التحصیلی از دبیرستان در پاییز 2011 شغل ظرفشویی خود را در همان خانه بازنشستگی ترک کردم و تا ژانویه 2012 ، پس از ترک تحصیل ، دوباره برگشته بودم.

من به عنوان ماشین ظرفشویی هیچ وقت واقعاً با ساکنان صحبت نکردم. با این حال ، صلاحیت پای میمون می تواند شما را از شستن ظرف ارتقا دهد ، بنابراین طولی نکشید که من به آشپزی ارتقا یافتم.

آن وقت بود که من با هنک آشنا شدم. هنک در جنگ جهانی دوم توپچی B-17 بوده است ، در زمانی که میزان بقا برای خلبانان تقریباً از هر 3 نفر بود (به گفته وی). او در بسیاری از تعطیلات ناهار که در آپارتمان او خوردم داستان به داستان تعریف کرد. او "کیت اضطراری" را که در جنگ به او داده شده بود نشان داد ، برای بدترین سناریو سرنگون شدن در جنگ (در اصل سیگار و یک میان وعده سبک بود).

او عبارتی داشت که بارها و بارها گفت: "من یک میلیون داستان دارم ، و بعضی از آنها حتی درست هستند." برخی از آنها بسیار درست نبودند ، مانند زمانی که او سوگند یاد کرد که آلمانی ها در روز کریسمس گلوله های ضد هوایی سبز و قرمز را به سمت هواپیمای او شلیک کردند.

برای مدت کوتاهی که او را شناختم ، او قهرمان من بود. او باعث شد من بخواهم قصه هایی داشته باشم ، و بعضی از چیزهای شگفت انگیز را که تجربه کرده ام فراموش کنم زیرا بیش از حد برای یادآوری تجربه کرده ام.

او به من الهام کرد که آن کار را ترک کنم و به دنبال انعطاف پذیری بیشتری باشم تا بتوانم به مدرسه برگردم.

او به من الهام بخش سفر شد.

او به من آموخت که خوشبختی چیزی نیست که شما فقط بیرون بروید و آن را پیدا کنید. این محصول جانبی یک زندگی خوب است. وقتی همه چیز رو به پایان است ، همه چیزهایی که دارید تجربیات و داستانهایتان برای گرم نگه داشتن شماست. هرچه بیشتر برای تعقیب پول صرف کنید ، داستان کمتری خواهید داشت.

من با افراد زیادی در آن خانه بازنشستگی کار کردم که می توانیم آنها را به راحتی به دو دسته تقسیم کنیم. "خوشبختان" و "تلخ" ها.

بعد از اینکه وقت زیادی را با هر دو گروه سپری کردم ، فهمیدم که افراد خوشبخت تمایل دارند زندگی متنوعی داشته باشند. آنها شغل های مختلفی کار می کردند ، مکان های مختلف زندگی می کردند ، داستان های جالبی برای گفتن داشتند و می دانستند که چگونه این داستان ها را بگویند تا پاسخ مثبت بگیرند.

تجربیات مثبت آنها از یک زندگی به خوبی گذرانده ، درک بهتری از آنچه هستند به آنها داد. احتمال اینکه آنها ارتباط برقرار کنند ، عضوی از گروه های اجتماعی باشند ، کمتر عصبانی از سوپ روز باشند. منبع کنترل درونی آنها به آنها اجازه می داد تا با کم شدن ساعت زندگی رضایت بخشی تری داشته باشند.

وقتی با هنک آشنا شدم ، او از سرطان ریه در حال مرگ بود. او دقیقاً یک بار این واقعیت را مطرح کرد تا به من بگوید این کار از کنترل او خارج شده است. به قول خودش:

"چه کاری می خواهم انجام دهم ، اکنون شروع به عصبانی شدن می کنم؟ هر بار دیگر که عصبانی می شوم ، کمی لعنتی به من کمک نکرده است. " سپس او یکی از داستانهای خود را راه اندازی کرد ، و زمانی دیگر که فکر کرد قصد دارد در هواپیمای نامناسب بمیرد خشمگین شد. او عصبانیت را کنار گذاشت و فرود آمد.

او به من گفت: "زندگی چنین است." "مهم نیست که چقدر عصبانی هستید ، شما هنوز هم باید هواپیما را بنشینید و عصبانی بودن به شما کمک نمی کند. شما باید از آن به بهترین شکل استفاده کنید. "

روزی که این درس را به من آموخت همان روزی بود که او در مورد ختنه فیل شوخی کرد و خودش را خندید.

در اینجا سه ??درسی است که من از هنک گرفتم:

زندگی (و جهان) یک هواپیمای ناکارآمد است ، هرچه بیشتر عصبانی شویم و اجازه دهیم خودمان راجع به آن بیفتیم ، احتمال سقوط ما بیشتر است.

خوشبختی یک محصول مصرفی نیست. این چیزی نیست که با جستجوی آن پیدا کنید. این یک محصول جانبی است که به طور طبیعی ناشی از یک زندگی پر از رضایت و زندگی خوب است.

یک زندگی خوش زندگی بیش از هر چیز با دیدگاه ارتباط دارد. تا زمانی که می توانید بخندید ، امید وجود دارد.

این زمان ها دیوانه است ، اما نسل ما انحصار چالش ها را ندارد. دنیای مدرن به سادگی چالش های جدیدی را ارائه می دهد. نبردهای ما ، هر چقدر دلهره آور به نظر برسند ، غیرقابل پیروزی یا غیرقابل حل نیستند. اگر بگذاریم دنیا ما را تلخ کند ، جنگ را از دست داده ایم. اگر با خوشحالی به چالش های خود نزدیک شویم ، هیچ چیز نمی تواند مانع ما شود.